قصه باف: بیچاره دارکوب هر کاری کرد نتوانست خودش را خلاص کند. همسایهی دارکوب عجول متوجه شد که از درخت دوستش صدایی نمیآید. پس برای باخبر شدن از حال همسایهاش به سمت درخت او پرواز کرد. هنگامیکه دارکوب همسایه گرفتاری دوستش را دید به فکر چاره افتاد. او ابتدا از سایر حیوانات کمک خواست ولی درنهایت…
در داستان “آهسته نوک بزن دارکوب” میخوانیم:
صدای تقتقی که در بیشتر جنگلها شنیده میشود و تبدیل به ضرباهنگ اصلی آنجا شده همین صدای نوک زدن دارکوبها به درختان است.
اما بهراستی چرا دارکوبها چنین کاری میکنند؟
آیا وقتی دارکوبی به تنهی درختی نوک میزند باعث آسیب رساندن به آن نمیشود؟ در جواب خیر؛
این کار نهتنها به درخت آسیبی نمیرساند بلکه به سلامت آن کمک میکند. چراکه دارکوبها با این کار حشراتی را که در تنهی درختان لانه کردهاند، میخورند. مدتی پیش در جنگلهای بلوط کوههای زاگرس یک
نوع سوسک چوبخوار پیدا شد که اگر دارکوبها آنها را نمیخوردند درختان بلوط نابود میشدند.
اما موضوعی که ممکن است ذهن خواننده را درگیر کند این است که؛ اگر دارکوبها، کارشان همین نوک زدن است، پس چطور نوک دارکوب قصه ما در تنهی درخت گیر کرد؟ خوب است بدانید نوک هر دارکوبی ممکن است در تنهی درختی که به آن نوک میزند، گیر کند اما نه هر درختی و نه هرجایی.
مهمترین نکتهای که داستان “آهسته نوک بزن دارکوب” به آن اشاره میکند، مسئولیت اجتماعی ما در قبال دیگران است. اینکه هرکسی دربارهی دیگران و گرفتاریهای او چه وظایفی به عهده دارد و مهمتر از همه چگونه عمل کند که کمکش مایه خسران بیشتر نشود.
در پایان داستان “آهسته نوک بزن دارکوب” هم نکتهی بسیار مهم دیگری مورد نظر نویسنده قرار گرفته، اینکه اتفاقاً چقدر خوب شد که دارکوب همسایه از لحظهی اول سعی نکرد به دوستش کمک کند. یقیناً او آن لحظه چنان دستپاچه بود که شاید کمکش کار را خرابتر میکرد.
چیزی که باعث میشود دارکوب همسایه درنهایت به این جمعبندی برسد مسیری است که طی کرده. اصلاً داستان میخواهد این نکته را برجسته کند که بهتر است در هنگام خطر و گرفتاری سریع و عجولانه عمل نکنیم و روی جنبههای مثبت و منفی کاری که میخواهیم انجام بدهیم کمی تأملکنیم.
حرکت دارکوب همسایه برای کمک گرفتن از دیگران باعث شد به راهحلهای دیگران فکر کند و بعد تصمیم بگیرد. اسم داستان “آهسته نوک بزن دارکوب” هم تأکیدی بر این موضوع است.
“آهسته نوک بزن دارکوب” دقت کن که نوکت را کجا میزنی و دقت کن وقتی میخواهی کمک کنی کار شتابزده و عجولانه انجام ندهی.
پشت جلد
نوک دارکوب به تنهی درختی گیر کرده، از بس که تندوتند به آن نوک میزد.
حالا دارکوبِ همسایه، نگران و دستپاچه، میخواهد به او کمک کند.
او از حیوانات جنگل میخواهد که برای نجات دارکوب راهحلی پیدا کنند. اما تنها لاکپشت بود که به او چارهی این مشکل را نشان داد.
به نظرت راهحل لاکپشت چه بود؟
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید